به گزارش راهبرد معاصر؛ بعد از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل دو بلوک غرب و شرق و تقسیم کشورهای اروپایی بین این دو بلوک، هر یک از آنها تلاش در جذب کشور های مختلف برای گسترش دایره نفوذ خود در جهان داشتند. این تلاش ها با ترغیب، تطمیع و تهدید کشورهای مختلف انجام می شد و موجب شد دامنه قلمرو بلوک غرب و شرق به کشور های سایر قاره های جهان نیز تسری یابد. رشد صنعت سینما و همه گیر شدن تلویزیون موجب گشت شوروی و آمریکا رقابت خود را در مانورهای تبلیغاتی و پروپاگاندای سیاسی دنبال کنند. اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان، یکه تاز سیاست ورزی شد و خود را کدخدای جهان نوین نامید.
نبرد اول خلیج فارس و عصر سی.ان.ان
شاید اولین و موثرترین اقدامی که آمریکا بعد از فروپاشی شوروی برای گسترش نفوذ خود انجام داد، جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 بود که به بهانه حمله عراق به کویت، به این کشور حمله کرد تا مهره سوخته صدام را پس از ناتوانی در جلوگیری کردن از توسعه و الگو بخشی انقلاب اسلامی به انزوا بکشاند. این حمله که با پوشش رسانه ای عظیمی از سوی رسانه های آمریکایی برای مشروعیت بخشی به آن شکل گرفته بود، آغاز عصر سی.ان.ان نام گرفت به گونه ای که امروزه همه می دانند آنچه که در عرصه واقعی جنگ انجام شده بود، متفاوت از پوششی بود که رسانه های مختلف آمریکایی مخصوصاً سی.ان.ان از این جنگ روایت کردند. ولی همین پوشش رسانه ای بر اساس امیال و خواست سیاستمداران آمریکایی، کمک شایانی به گسترش مشروعیت آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان پسا شوروی کرد.
دهه نود میلادی را می توان دوران طلایی حاکمیت آمریکا در عرصه بین الملل برای این کشور دانست به طوری که علاوه بر نفوذ گسترده بر سازمان ها و مجامع بین المللی، به طور یکجانبه نیز قوانین داخلی خود را به سرتاسر جهان تحمیل می کرد. نمونه بارز این مسأله قانون «داماتو» یا «ایلسا» بود که توسط سناتور جمهوری خواه آلفونسو داماتو به سنا پیشنهاد و در سال 1995 به تصویب رسید. طبق این قانون شرکت هایی که با ایران و لیبی فعالیت اقتصادی انجام دهند، مورد تحریم ایالات متحده قرار می گرفتند.
جرج بوش احمق ترین رئیس جمهور آمریکا تا سال 2008
پس از پایان دوره کلینتون و افتضاح رابطه جنسی او با منشی دفترش، جرج دبلیو بوش که جنگ اول خلیج فارس در زمان پدر او بوقوع پیوسته بود در یک انتخابات ابهام برانگیز در سال 2000 و در نهایت با رأی دادگاه عالی آمریکا به مقام ریاست جمهوری رسید. بلافاصله بعد از آغاز ریاست جمهوری وی، واقعه یازده سپتامبر به وقوع پیوست و پس از آن حمله آمریکا به عراق به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی در این کشور و پس از آن حمله به افغانستان به بهانه مبارزه با القاعده شکل گرفت ولی با گذشت زمان ثابت شد که هیج کدام از دلایل او برای حمله به این دو کشور خاورمیانه موجه نبوده است و اکثریت عوامل دخیل در حادثه یازده سپتامبر تبعه عربستان سعودی متحد نزدیک ایالات متحده بوده اند.
نحوه تصمیم گیری های جرج بوش به گونه ای بود که در سال 2004 در مراسم انتخاب حماقت جهانی، جرج بوش را به عنوان احمق ترین فرد جهان انتخاب کردند. البته تصمیمات اشتباه جرج بوش تنها در حوزه سیاسی نبود و حوزه اقتصادی این کشور نیز مصون از آن نماند. در نهایت با کسری بودجه 1400 میلیارد دلاری دولت را به باراک اوباما تحویل داد.
باراک اوباما، روکش مخملین بر دست چدنی
ولی انتخابات سال 2008 نقطه عطفی در تاریخ آمریکا بود. برای اولین بار رئیس جمهوری سیاه پوست به مصدر قدرت رسیده بود که سیاست های اعلامی اش، متفاوت با سیاست های روسای جمهوری گذشته تاریخ آمریکا بود. وی از اصلاح رابطه با ایران سخن می گفت و در ابتدای روی کارآمدنش نامه ای محرمانه خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت که سال ها بعد رهبری ماجرای آن را اینگونه بیان کردند: «اوباما که ظاهرش خیلی اتوکشیدهتر از آنها بود یک نامه فدایت شوم برای ما نوشت و بنده بعد از مدتی جوابی به او دادم، بلافاصله نامه دوم را نوشت؛ میخواستم جواب بدهم که فتنه ۸۸ پیش آمد و او با فراموش کردن همه آن حرفها و ابراز ارادتها، با خوشحالی به حمایت و دفاع از فتنه و فتنهگرها شتافت.»
ویلیام برنز دیپلمات سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود که اخیراً منتشر شده است مینویسد: «در اوایل ماه می، رئیسجمهور اوباما نامهای بلند و محرمانه برای آیتالله خامنهای فرستاد. این نامه تلاش داشت تا ظرافت زیادی به خرج دهد» وی ادامه می دهد: «در نامه، اوباما بر کلیت پیام نوروزی خود تاکید کرد. او بر عزم راسخ خود مبنی بر حمایتش از موضع ۱+۵ مبنی بر اینکه ایران از یک برنامه هستهای غیرنظامی برخوردار باشد، تصریح کرد. او همچنین تصریح کرد که سیاست دولت او پیگیری تغییر رژیم در ایران نیست و به آمادگی خود برای گفتوگوهای مستقیم اشاره کرد.»
رهبر انقلاب همان زمان از رویکرد اوباما با عنوان دست چدنی با روکش مخملین تعبیر کردند و گذر زمان نشان داد که سیاست های اوباما، شیوه نوینی از همان سیاست های زورگویانه و متکبرانه ایالات متحده در طول تاریخ معاصر است.
فاجعه ای به نام دونالد ترامپ
در سال 2016 با روی کار آمدن دونالد ترامپ، همه خدشه هایی که قبلاً به اعتبار آمریکا وارد آمده بود، فراموش شد زیرا اکنون رئیس جمهوری عنان قدرت در ایالات متحده را در دست داشت که اعمال و رفتارش بیشتر به مجری برنامه های طنز شباهت داشت تا ریاست جمهوری یک کشور مدعی کدخدایی بر جهان.
از اولین اقداماتی که ترامپ انجام داد، خروج از توافقنامه محیط زیستی پاریس بود که عده ای آن را توافقنامه قرن نامیده بودند. ولی این رئیس جمهور تازه کار ایالات متحده به اسم حمایت از صنایع ذغال سنگ آمریکا پشت پا به این توافقنامه زد. اقدام دیگری که ترامپ در همان ماه های اول ریاست جمهوری خود انجام داد، توافقنامه «نفتا» که تجارت آزاد در آمریکای شمالی را تضمین می کرد، از بین برد. به عبارت دیگر تیر دوم ترامپ بر سینه همسایه دیوار به دیوار آمریکا و یکی از قدیمی ترین متحدین این کشور وارد آمد. خروج از توفقنامه هسته ای «برجام» که از حمایت قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل برخوردار بود، جهان را در بهت و حیرت برد. کشوری که خود در شورای امنیت صاحب حق «وتو» است، خود یکی از قطعنامه های مهم این شورا را که اجماع جهانی بر روی آن قرار داشت را نقض کرده بود. خروج از توافقنامه ترنس- پاسیفیک که بین کشورهای حوزه اقیانوس آرام منعقد شده بود، اعمال تعرفه های سنگین گمرکی بر شرکت های اروپایی، خروج از پیمان منع توسعه سلاح های موشکی میان برد با روسیه و ... همه اقداماتی بودند که جهان و نزدیک ترین متحدان آمریکا را به این نتیجه رساند که آمریکا غیر قابل اعتماد است و باید راهی برای مقابله با یکجانبه گرایی آمریکا پیدا کرد.
توافقنامه تجاری اتحادیه اروپا مرکوسور که اروپا را به بازارهای آمریکای جنوبی متصل می کند، توافقنامه آزاد تجاری ژاپن و اتحادیه اروپا بعد از خروج آمریکا از توافقنامه ترنس – پاسیفیکف، حفظ توافقنامه هسته ای بعد از خروج آمریکا از برجام به نوعی دهن کجی اروپا به آمریکا تلقی می شود. همه اینها موجب انزوای بی سابقه آمریکا در عرصه بین الملل شده است و می توان گفت آمریکای ترامپ با نظریات شاذ خود، عرصه را بر هر متحد این کشور تنگ کرده است به گونه ای که اروپا را دیگر نمی توان دنباله رو آمریکا در نظر گرفت.